B khial 2nyaaaaaaaaa!
27 آذر 1389برچسب:, :: 21:58 ::  نويسنده : m....       
یادمان باشد که : زخم نیست آنچه درد می آورد ، عفونت است .

 

یادمان باشد که : در حرکت ، همیشه افق های تازه هست .

یادمان باشد که : دست به کاری نزنیم که نتوانیم آن را برای دیگران تعریف کنیم !

یادمان باشد که : حرف های کهنه از دل کهنه بر می آیند ، یادمان باشد که دلی نو بخریم.

یادمان باشد که : فرار ، راه به دخمه ای می برد برای پنهان شدن نه آزادی.

یادمان باشد که : همه باور ها هم نمی توانند درست باشند .

یادمان باشد که : لبخند هایمان را توی آیینه جا نگذاریم .

یادمان باشد که : لزومی ندارد همان قدر که تو برای من عزیزی ، من هم برایت عزیز باشم .

یادمان باشد که : دلخوشی ها هیچکدام ماندگار نیستند .

یادمان باشد که : تا وقتی اوضاع بدتر نشده یعنی همه چیز رو به راه است .

یادمان باشد که : هوشیاری یعنی زیستن با لحظه ها .

یادمان باشد که : آرامش جایی فراتر از ما نیست .

یادمان باشد که : برای پاسخ دادن به احمق ، باید احمق بود .

یادمان باشد که : در خسته ترین ثانیه های عمر هم هنوز رمقی برای انجام برخی کارهای کوچک هست .

یادمان باشد که : لازم است گاهی با خودمان رو راست تر از این باشیم که هستیم .

یادمان باشد که : آن هنگام که از دست دادن عادت می شود ، به دست آوردن هم دیگر آرزو نیست .

یادمان باشد که : پیش تر ها چیز هایی برایمان مهم بودند که حالا دیگر نیستند .

یادمان باشد که : آنچه امروز برایمان مهم است ، فردا نخواهد بود .

یادمان باشد که : من "از این به بعد " هستم ، نه " تا به حال " .

یادمان باشد که : هرگز به تمامی ناامید نمی شویم اگر تمام امیدمان را به چیزی نبسته باشیم .

یادمان باشد که :همیشه چند قدم آخر است که سخت ترین قسمت راه است.

یادمان باشد که : گاهی مجبوریم برای راحت کردن خیال دیگران ، خودمان را خوشحال نشان بدهیم.

یادمان باشد که : به جستجوی راه باشیم ، نه همراه .

و یادمان باشد که : آن سوی ناکامی ها ، همیشه خدایی هست که داشتنش جبران همه نداشته ها است ..

 

 



27 آذر 1389برچسب:, :: 21:41 ::  نويسنده : m....       

دویدم و دویدم به قلکم رسیدم

زدم اونو شکستم تا پول بیاد به دستم

هیچی نبود تو قلک به جز یه سوسک کوچک

سوسکه بگم چی کار کرد؟

ترسید و زود فرار کرد

خونه ی اون خراب شد دلم براش کباب شد

دویدم و دویدم رفتم برای سوسکه قلک نو خریدم



27 آذر 1389برچسب:, :: 21:34 ::  نويسنده : m....       

اتل متل يه مورچه       قدم ميزد تو كوچه

اومد يه كفش ولگرد      پاي اونو لگد كرد

مورچه ي پا شكسته      راه نميره نشسته

با برگي پاشو بسته       نمي تونه كار كنه

دونه ها رو بار كنه          تو لونه انبار كنه

مورچه جونم تو ماهي      عيب نداره سياهي

خوب بشه پات الهي



27 آذر 1389برچسب:, :: 20:58 ::  نويسنده : m....       

 

یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او
پر زلیلا شد دل پر آه او


گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای

جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای

نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی

خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو ... من نیستم

گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم

سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم

کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا برنیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سرمیزنی
در حریم خانه ام در میزنی

حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود

مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم



27 آذر 1389برچسب:, :: 20:55 ::  نويسنده : m....       

خاطراتو فراموش ميکنم مو به موشو
برو با هر کي که دلت ميخواد روبه رو  شو
 بدون ديگه واسه من مرده کسي که يه روزي با دنيا عوض نميکردم يه دونه موشو...............................



27 آذر 1389برچسب:, :: 20:51 ::  نويسنده : m....       

اگر کسي رو دوست داري به او بگو زيرا قلبها معمولا با   کلماتي که ناگفته مي مانند مي شکنند.



27 آذر 1389برچسب:, :: 20:46 ::  نويسنده : m....       

هميشه سر کلاس املا دوست دارم رو اشتباه مي نوشتم تا معلم جريمم کنه و بگه: 1000 بار بنويس.و من هنوز مينويسم ....دوست دارم.دوست دارم .دوست دارم بي معرفت



3 آذر 1389برچسب:, :: 10:23 ::  نويسنده : m....       

وقتي گلدون خونمون شکست پدرم گفت: قسمت اين بود. مادرم گفت: حيف شد. خواهرم گفت : قشنگ بود. برادرم گفت: کاش 2تا داشتيم.   اما...اما وقتي دل من شکست هيچکس به فکرش نبود. ey khodaaaaaaaaaaaaaa!



3 آذر 1389برچسب:, :: 10:20 ::  نويسنده : m....       

خوب يادمه کوچيک بودم اونم کوچيک بود . يه روز واستاد جلوم گفت دوستيم؟ چشمام برق زد شکلات توي دستمو دادم بهش و گفتم دوستيم!گفت:تا کي دوستيم؟ نگاش کردم و گفتم: دوستي که تا نداره!دوستيم اونم بدون تا ! گفت نه اخه تا کي گفتم :اه ميگم تا نداره ديگه. گفت :اخه...؟ نذاشتم جملش تموم بشه گفتم: خب تا ته ته ته تهش. . واسه دوستيمونم يه علامت ميذاريم هر دفعه يه شکلات به هم ميديم. گفت :باشه!  منم هر بار که بهم شکلات ميداد تندي بازش ميکردم و با اشتياق ميخوردمش. اما اون يه  صندوقچه داشت که اونا رو ميذاشت توش.سالها گذشتند.2سال 5سال 11سال....حالا بزرگ شدم .اونم بزرگ شده..يه شب بارون تندي ميومد اونم بود ميخواست بره !من شکلات اورده بودم اما.. اما اصلا.. انگار يادش نبود. اشک روي  گونم با قطرات باران پنهان شد. فقط گفت خدافظ و رفت.............              
الان  فهميدم که چرا دنبال "تا"براي دوستي ميگشت.
 الان يه سوال دارم با اون يه صندوق شکلات ميخواد
چيکارکنه؟؟؟؟؟؟
Bi MarefaaaaaaaaaaaaaaaaaaaT.



 
درباره وبلاگ

درباره وب شما باید نظر بدید!!
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان asheghanehaye jojo و آدرس love.hurt.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 311
بازدید کل : 49833
تعداد مطالب : 38
تعداد نظرات : 32
تعداد آنلاین : 1



Alternative content